پا به پای غم من پیر شد و حرف نزد

[RB:Rozblog_Dynamic_Code] [RB:Rozblog_Js]

 

http://upload7.ir/images/30029911309528296996.jpg

 

پا به پای غم من پیر شد و حرف نزد
داغ دید از من و تبخیر شد و حرف نزد

شب به شب منتظرم بود و دلش پر آشوب
شب به شب آمدنم دیر شد و حرف نزد

غصه میخورد که من حال خرابی دارم
از همین غصه ی من سیر شد و حرف نزد

وای از آن لحظه که حرفم دل او را سوزاند
خیس شد چشمش و دلگیر شد و حرف نزد

صورت پر شده از چین و چروکش یعنی…
مادرم خسته شد و پیر شد و حرف نزد

 

از :
محمد شیخی

 



  • نویسنده : Tahereh.Jalali
  • بازدید : 746بار
  • انتشار : شنبه 16 خرداد 1394 - 23:40